من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصر ها انتظاربه حوالي بي
كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن
و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهاي شو ،كلبه ي
غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زاه و
كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در كلبه را باز
كن و به سراغ بغض خيس پنجره برو ?
حرير غمش را كنار بزن او را مي يابي ...