من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم نگاهت را مگیر از من که با آن عالمی دارم...
هوایم ابریست گوئی که غبار دوری تو سراسروجودم را فرا گرفته
وابر چشمانم هوای گریه دارد نم نم اشک بر روی صفحه ی کاغذ فرو می ریزد
وقلبم از رنج ودوری تو حکایت می کند انگارکه تمامی غمها به سویم پرواز می کنند
دیگر نیستی تا پنجره ی چشمانم را به رویت بگشایم . دیگر نیستی تابرایم تبسم
کنی ومن از لبخندشیرینت قصه شادی را نظاره کنم ای سروپا همه خوبی به تو می اندیشم
نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک