سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیطونک

مردم اغلب بی انصاف ?بی منطق و خود محورند?ولی آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ?ولی مهربان باش .
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت?ولی موفق باش.
اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند ?ولی شریف و درستکار باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ?ولی سازنده باش .
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ?ولی شادمان باش .
نیکی های درونت را فراموش می کنند ?ولی نیکوکار باش .
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم.
شریعتی




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/13 توسط شیطونک

خداوندبی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک می شود
بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده می شود
و بقدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشوئید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها ، ناراستی ها ،نامردمی ها،.....
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود

ملاصدرا  




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/13 توسط شیطونک

من باید فرود آیم ،
نباید بنشینم ،
سال هاست ، از آن لحظه که پر بر اندامم رویید
و از آشیان ، از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم. هرگز ننشسته ام ،
و دیگر سری نیز به سوی زمین و به شواد پلید شهرها
و بام های کوتاه خانه ها بر نگرداندم ،
چشم به زمین ندوختم ،
پروازی رو به آسمان ،
در راه افلاک
و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین
و هر لحظه نزدیک تر به خدا !


 دکتر علی شریعتی




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/13 توسط شیطونک

کلاس روزگار،
درس های گونه گونه هست:
درس دست یافتن به آب و نان!
درس زیستن کنار این و آن.
 درس مهر.
درس قهر،
درس آشنا شدن.
درس با سرشک غم ز هم جدا شدن!
در کنا این معلمان و درس ها،
در کنار نمره های صفر و نمره های بیست!
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها،
تمام عمر!
در کلاس هست و در کلاس نیست!
نام اوست: مرگ!
و آنچه را که درس می دهد؛
 زندگی است!
 فریدون مشیری




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/4/28 توسط شیطونک

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه، بدون براش مهمی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله میاد به سمتت، بدون براش عزیزی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی برمیگرده نگات میکنه، بدون براش قشنگی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی باهات اشک میریزه، بدون دوستت داره

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه، بدون عاشقته...




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک

لحظه ها را دریاب ! چشم فردا کور است

نه چراغیست در آن پایان ، هر چه از دور نمایان است...

شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابان باشد




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک

من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم من صدای نفس باغچه را می شنوم

و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد و صدای سرفه روشنی از پشت درخت،

عطسه آب از هر رخنه سنگ، متراکم شدن ذوق پریدن در بال و ترک خوردن

 خودداری روح من صدای قدم خواهش را می شنوم....

 (سهراب سپهری)




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک

فرصتی نمانده . پاهایم خسته است . باید رفت .باید رها شد از حصار تنهایی و این

جسارت مرده . نمیدانم چگونه این چراها در مقابل دیدگانم ریلی به امتداد تمام زندگی ساخته اند؟

شبانه آرزوهایم را در ژرف ترین نقطه ی ذهن کابوس زده ام دفن میکنم و با بقچه ی خا کستری خاطراتم

راهی شهر رویایی خیال میشوم واز جاده ی پر از ابهام و تردید میگذرم . گامهای لرزانم سکوت شب را

میشکنندو من در برهوت تنهایی خویش به شمارش گامهایم میپردازم.




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک

معبودم ! در خاموشی سوی تو می آیم . سکوت ، ستایش من است .

 سکوت، نیایش من است . سکوت ، آیه های ستایشی است که برای تو میخوانم .

 تو صدای سکوت مرا می شنوی و پاسخ تو سکوت است .




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک

من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم     نگاهت را مگیر از من که با آن عالمی دارم...

هوایم ابریست گوئی که غبار دوری تو سراسروجودم را فرا گرفته

 وابر چشمانم هوای گریه دارد نم نم اشک بر روی صفحه ی کاغذ فرو می ریزد

 وقلبم از رنج ودوری تو حکایت می کند انگارکه تمامی غمها به سویم پرواز می کنند

 دیگر نیستی تا پنجره ی چشمانم را به رویت بگشایم .  دیگر نیستی تابرایم تبسم

کنی ومن از لبخندشیرینت قصه شادی را نظاره کنم ای سروپا همه خوبی به تو می اندیشم




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/4/13 توسط شیطونک
<      1   2   3   4      >
درباره وبلاگ
bahar 20


امیر خان - پزشک متخصص - سی سی اس | قالب میهن بلاگ - اخبار روز - آگهی رایگان - گویا آی تی - تک تمپ - اخبار روز - گرافیک - وبلاگ